تماشاگران تئاتر در عصر قرون وسطی
مخاطبان ایمان
“زندگی در قرون وسطی، خشن، نابسامان و فاقد امنیت لازم بود.
مسیحیت به دنبال تسکین ترس های شهروندان و اطمینان دادن به آنها برای کسب پاداش اعمال نیک و زندگی ابدی بود. ابزار مسیحیت برای دستیابی به این منظور، داستانی متناقض بود: از آفرینش و گناه نخستین بشر، باکره مقدس و رنج های مسیح و توانایی منحصر به فرد بشری تا نفرین جاودانی دوزخ یا غوطه ور شدن در سعادت ابدی.”
(ویلیام تیدمن، تئاتر در قرون میانه، 55)
همراه با ظهور کلیسا به عنوان مرکز قدرت روحانی، اخلاقی و روشنفکری، “مسیحیت بر برتری هنر و معماری برای خلق فضاهای معمارگونه نیایشی متمرکز شد.
بدین ترتیب این گونه فضاها به منظور آموزش ایده ها و ارزش های دین تازه، با تمسک به مولفه های بصری، غنی تر شدند.”
در سال 500 میلادی، نیروهای متخاصم بر اروپای مضمحل چیره شدند و در این میان، گروه هایی کوچک که در برابر آنها به مقابله برخاسته بودند، مبادرت به شکل دادن شرایطی مطمئن تر و تاسیس جوامع مدنی کردند.
در چنین جهان نظام یافته ای، همه چیز اعم از سنگ، گیاه، حیوان و شهر از جایگاه مشخصی برخودار بودند.
انسان به واسطه روایات کتاب مقدس نقل شده در کلیسا و نقاشی های دیواری، نسبت به جایگاه خود در هستی آگاه شد. این ساختار که در ید قدرت پروردگار بود، عصر ایمان را رقم زد.
کلیسای مسیحی از بطن رکود و ایستایی فرهنگی و اقتصادی پس از سقوط امپراتوری روم، ظهور کرد و نیرویی تازه به جهان بخشید.
دوران میانه بر اساس دو ساختار اجتماعی مسلط شکل گرفته بود: کلیسا و فئودالیسم.
در همین راستا تاثیر یکی بر دیگری، ساختار اجتماعی را متحول و تغییرات مدنی را به وجود می آورد.
تا این که در حوالی سال هزار میلادی، کلیسا به قدرتی ویژه دست پیدا کرد، مراکز شهری توسعه یافتند و اشرافیت اروپایی جدید گسترش پیدا کرد. در ابتدا مذهب و نه سیاست، نیروی غالب فرض می شد و سمت و سوی اخلاقی شهروندان را تعیین می کرد.
در سال های اولیه، کلیسا با اسقف های خود از همان کارکرد امپراتوری روم برخوردار بود و جهان را در اختیار گرفته بود: آنها اداره کننده امور قضا، متولی فعالیت های عمومی همچون احداث پل ها و تعمیر و نگهداری جاده ها و تامین کننده خدمات اجتماعی به واسطه نوانخانه ها و بیمارستان های خود بودند.
صومعه ها تنها منبع آموزش و تحصیلات به شمار می آمدند. رابرت دلور (Robert Delort) در همین رابطه می نویسد: “در نزد کشاورزان، کلیسا و پدران روحانی از اهمیت بیشتری نسبت به قلعه ها و اربابان آنها برخوردار بودند.
آنها در تجمعات کلیساها شرکت می کردند، به موعظه ها گوش می سپردند، خبرها را دنبال می کردند و حتی در چالش و درگیری با اربابان همراهی می کردند.
روستائیان به آئین قدیس حامی خود ملحق می شدند، در مراسم عشاء ربانی حاضر می شدند، فرزندان خود را غسل تعمید می دادند و والدین خود را مطابق با شئونات مسیحی دفن می کردند.
آنها همینطور بناها را بازسازی و گاه مبادرت به مقاوم سازی عمارت ها می کردند.
روستائیان خمس مال خود را نیز می پرداختند و درهای بازارهای مکاره و دکان هایشان بر روی زائران و غریبه ها گشوده بود. فقرا در کلیساها اطعام می شدند و ناقوس کلیساها ساعات روز و وقت برگزاری نمازهای سه گانه (Angelus) را به کارگرانی که هنوز در زمین های خود باقی مانده و راه خانه را در پیش نگرفته بودند، یادآور می شدند”.
در آغاز سده دهم میلادی، کلیسا در سراسر اروپا اقدام به حمایت از تولید تئاتر کرد.
در همین راستا عناصر نمایشی به مراسم روزهای تعطیلی همچون کریسمس و ایستر که نیاز به افزایش اعضاء و گسترش نفوذ خود داشتند وارد شد.
بدین ترتیب پس از گذر سال ها، درام کلاسیک برای مسیحیت نامناسب تشخیص داده شد و برخی کلیساها به صورت فردی به ارزش اجراهای نمایشی توجه نشان دادند.
آنها شروع به افزودن جنبه های شفاف و صریح تئاتری به بخش های خدماتی کلیساها کردند. با این امید که پیام کلیسا – حتی به زبان لاتین – از معانی و عمق بیشتری برخوردار شود.
چنین درام های آیینی و مذهبی، نخستین تولیدات تئاتری فرهنگ قرون وسطی به شمار می روند.
متون لاتین این “نمایش” های ابتدایی توسط روحانیون و در قالب نمایش های پر رمز و راز و سایکل های معجزه سروده می شدند.
به مدت بیش از سه قرن – در فاصله میان سده نهم تا سیزدهم – تولید نمایش در انحصار کلیسا قرار داشت و روحانیون وظیفه کنترل متن ها را بر عهده داشتند.
از آنجا که درام مذهبی نتوانست به مدت طولانی هدف کلیسا مبنی بر افزایش منزلت خود را تحقق بخشد، اقدام به بازنگری در خود کرد.
آثار نمایشی به خارج از عمارت کلیسا منتقل شده و در شکل های تازه ای اعم از نمایش های پر رمز و راز یا سایکل، به زبان بومی و محلی مجال ظهور یافتند.
با این حال تاکید کلیسا بر ارائه مفاهیم کتاب مقدس همچنان ادامه یافت و سیر تحولات نمایشی به سرعت به سمت دراماتیزه کردن رویدادهای بی شمار کتاب مقدس، از پیدایش تا واپسین داوری حرکت کرد:
“از آنجا که موضوعات درام های بومی، آموزش از راه سرگرمی بود، باید برای آموزش مخاطبان، پیش از هر چیز آنها را سرگرم می ساختند…
این ویژگی به راحتی در رویدادهای کتاب مقدس وجود نداشت و لازم بود تا این مفاهیم در قالبی زمینی بیان شوند.
از همه مهم تر آن که شخصیت ها باید باورپذیر می بودند.
بدین ترتیب مخاطب باید می توانست خود را به خوبی در وضعیت شخصیت های نمایشی پیدا کرده و رفتارهای آنها را به درستی لمس کند”.
همزمان با وقوع تغییرات در متن های نمایشی، در میان تهیه کنندگان تئاتر نیز تحولاتی به وجود آمد.
با عبور نمایش ها از دیوار کلیساها، مشارکت اقشار مختلف شهروندان نیز در تولید نمایش های دینی آغاز شد.
در همین راستا، پدران روحانی به تهیه کنندگان اجازه دادند تا به منظور درک بهتر مخاطبان از شخصیت های کتاب مقدس، بر تن بازیگران این نقش ها لباس های معاصر بپوشانند.
“ابراهیم و اسحاق، نوح، یوسف و مریم مقدس در قالب مردان و زنانی عادی – درست شبیه دوستان و همسایگان مخاطبان قرون وسطایی – به نمایش در آمدند”.
برای کلیسا برداشت مدرن از رویدادهای تاریخی، چندان اهمیت نداشت.
پدران روحانی بیش از هر چیز بر تاثیر نمایش ها بر مخاطبان تاکید می کردند.
آنها امیدوار بودند مخاطبان میان نمایش های کلیسایی و روایاتی که با زبان بومی خود شنیده بودند ارتباط برقرار کرده و قدرت رستگاری بخش کلیسا را مورد تایید قرار دهند.
همچنان که تولیدات نمایشی از طعم و بوی محلی برخوردار می شدند، مخاطبان نیز راحت تر می توانستند روایات را درک کرده و آموزه های آنها را در زندگی روزمره خود به کار بندند.
در قرن سیزدهم حتی پله های مقابل کلیسا نیز قادر به جای دادن انبوه مخاطبان نمایش ها نبود.
بدین ترتیب شهر خود را به صحنه نوظهور قدیسین تبدیل کرد و خیابان ها و معابر در روز قدیسین به نمایش اختصاص یافتند.
نقاشان و نهادهای مدنی به جشنواره ها پیوستند و همه چیز با دسته روی هایی ساده آغاز شد.
در پایان سده چهاردهم میلادی، تولیدات نمایشی از قالبی حرفه ای واستادانه برخوردار شدند: واگن های نمایشی با تصویر کردن روایات عهد کهن و جدید و حیات افسانه ای قدیسین و شهدا، به آئین های دسته روی پیوستند.
در بریتانیا و غالب نواحی اروپا، موضوعات دسته روی ها ونمایش های معجزه، داستان ها و روایات بشری از آفرینش تا واپسین داوری را در بر می گرفتند و به وسیله بازیگران محلی اجرا می شدند.
“مرز میان بازیگر و مخاطب بسیار سیال بود. زیرا در نهایت تمام انسان ها بازیگر فرض می شدند. تصویر کردن واقعیت، تصویر کردن تدبیر الهی بود و هرکس از جایگاه خود در این تدبیر برخوردار بود.
با چرخش بازارهای تجاری به سمت تئاتر، خالقان قرون وسطایی نمایش نشان دادند چگونه زندگی روزمره می تواند در جهانی عمیق تر پنهان شود”.
مینیاتور شهادت سنت آپولونیا اثر ژان فوکه. از کتاب دعای ساعات برای شوالیه اتین (1456 – 1452)، رنج های قدیسین، عکس از آر جی اوجدا (R. G. Ojeda) ، موزه کنده (Musee Conde) ، چانتیلی (Chantilly).
به عنوان مثال، در شهر مونس که امروزه در شمال فرانسه واقع است، یک نجار که صحنه نمایشی را ساخته بود، در نقش نوح نبی نیز ظاهر شد.
برای مخاطبان دشوار نبود که او را در نقش نوح که کشتی خود را ساخته بود، بپذیرند و باور کنند. زیرا پیش از آن وی را به عنوان یک نجار می شناختند.
این همنشینی آسان زندگی روزمره با مولفه های الهی، ترس های مردم را در عصر خشونت و ناامنی کاهش می داد و به آنها امید می بخشید. بدین ترتیب کار، از پاداش برخوردار می شد و به انسان نوید حیات جاودانه می داد.
زمانی که مردم قرون وسطی نظاره گر یک نمایش معجزه یا سایکل کتاب مقدس بودند، بر فراز واژگان تصویری قرار می گرفتند و معانی متنوعی را توسعه می دادند.
در همین راستا دو اصل بنیادین هنر و معماری درهم می آمیخت.
هنرمندان قرون وسطایی به واسطه استحکام بخشی میان موضوعات مختلف و قرار دادن دین در قالب طیف وسیعی از سبک ها و شیوه ها، آثاری عمیقا زیباشناسانه.
مبتنی بر نوعی شخصیت پردازی روحانی خلق می کردند.
تماشاگران قرون وسطایی نیز در نقش های متفاوتی ظاهر شده و دستمایه دینی غالب نقاشان قرار می گرفتند.
این گونه آثار به مخاطبان کمک می کرد تا بتوانند به ملکوت پروردگار دسترسی یافته و آن را درک کنند.
در جامعه ای با سطح بسیار بالای بیسوادی، تصویر از قدرت و اهمیتی بسیار بیشتر از واژگان مکتوب برخوردار بود.
“با درگیر کردن احساسات و برانگیختن عواطف و ترس ها، قدرت متفاوت تصاویر افزایش می یافت و واژگان متن ها به یادماندنی می شدند”.
در برخی موارد، برای یادآوری به مخاطبانی که در حال گوش کردن به موعظه ای بودند، کتیبه ای نیز به تصاویر افزوده می شد.
“[بدین ترتیب] هرکس قادر بود پیام غیر معمول ارائه شده و موعظه باشکوه نقش بسته را دریافت کرده، با خود به خانه برده و تا پایان عمر در خاطر نگه دارد”.
اگر در قرون وسطی، هنر به معنای آموزش بوده است، عمارت کلیساها به عنوان خانه هنر، شگفتی می آفرید.
در هنگامه ای که مردان و زنان عصر میانه تمام زندگی خود را در یک دهکده، روستا یا شهر سپری می کردند، جنگ ها و قحطی های مکرر، وقایعی رایج به شمار می آمدند و زندگی کوتاه و نامطمئن جلوه می کرد، مواجهه حسی روستائیان در زمان نخستین ورود به کلیساهای جامع عظیم و باشکوه غیر قابل تصور بوده است.
بی تردید اولین نتیجه این رویارویی، شگفتی بوده است؛ اما در ادامه آنها بر حیرت خود غلبه کرده و با درون و بیرون کلیسا انس می گرفتند.
نقاشی دنیس ون آلسلوت از یادمان ایزابلا، دسته روی در بروکسل، 1615، این واگن ها می توانند به واگن های نمایش های سایکل انگلیسی شباهت داشته باشند. تصویر از موزه ویکتوریا و آلبرت (Victoria & Albert Museum).
عمارت کلیسا در مقام یک مرکز مدنی ارزیابی می شد. مکانی که مردم برای دیدارهای شهری در آن جمع می شدند، جشنواره ها و حراج ها را برگزار می کردند و حتی یونجه های خود را در آن انبار می کردند.
دومین نیروی غالب که به زندگی در قرون وسطی هویت می داد فئودالیسم بود.
ساختاری سیاسی که بر پایه کشاورزی اجاری همراه با قوانین ویژه و عوارض پدید آمده بود.
فئودالیسم در پایان سده نهم میلادی به وجود آمد و ساختار سیاسی آن در قرن یازدهم کاملا استقرار یافت.
سیر نزولی تاثیرگذاری نهادی فئودالیسم در سده سیزدهم آغاز شد؛ تا این که در قرن چهاردهم میلادی این نظام سیاسی کاملا از بین رفت.
در اکثر ممالک اروپایی، سلطنت، ایالت های کوچک و بزرگی را در ازای دریافت دسته های سربازان و خدمات نظامی به لردها اعطا کرد.
یک لرد زمین ها ومستغلات خود را به رعایا یا کشاورزان فقیری که سرسپرده وی بودند و باید محصول خود را با اربابشان شریک می شدند اجاره می داد.
در عوض لرد نیز از رعایای خود حفاظت می کرد و عدالت را در میان آنها جاری می ساخت.
این شیوه از حکومت را باید شکل ابتدایی مدنیت دانست. ضمن آن که کلیسا نیز از املاک خاص خود برخوردار بود و از همان نظام فئودالی جاری (اجاره زمین به رعایا و شراکت در محصولات کشاورزی) تبعیت می کرد.
در سال هزار میلادی، نقشه اروپا شروع به ترسیم ملیت های عمده خود بر طبق آنچه امروز می شناسیم کرد.
شهرهای کوچک و بزرگ پرجمعیت، رشد خود را بر اساس چند عامل مهم آغاز کردند: رشد بازار به منظور عرضه محصولات کشاورزی، توسعه تولیدات زراعی به علت ارتقاء ابزار و آلات کشاورزی، مهار آب و باد برای تولید انرژی و ایجاد شیوه های نوین کشاورزی.
مراکز شهری، همگام با استقرار شرایط سیاسی و توسعه اقتصادی اروپا، رویدادهای مختلفی را به مناسبت تعطیلات مذهبی و جشن های مربوط به آن به وجود آوردند.
برخی نمایش های قرون وسطایی نیز در قالب انجمن های مختلف تغییر شکل دادند.
شاهنشاهی اروپایی و اپیزودهای کتاب مقدس با افزودن روایات تاریخی شوالیه گری و اساطیر کلاسیک و نظایر آن گسترش یافتند.
نمایش های اخلاقی نیز که از روحیه سکولار برخوردار شده بودند، ارزشی معادل سایکل ها – که پیش از آن در ارجحیت قرار داشت – پیدا کردند.
“نمایش های اخلاقی” نوشته رونالد وینس (Ronald Vince) “جهانی را به تصویر کشید که در آن خوبی با پاداش و شرارت با مجازات روبرو می شد.
هر شخصیتی می توانست به عنوان قهرمان اخلاقی اثر مطرح شود؛ اما باید انگیزه خود از ایجاد تمایز میان خوبی و بدی را به نمایش می گذاشت.
بدین ترتیب تماشاگران مستقیما از کنش های اخلاقی نمایش درس می گرفتند”. نتایج نمایش های اخلاقی با برخی نظریات ارسطو همخوانی داشته است. آنجا که وی از تاثیر کاتارسیس تراژدی در پالایش روانی مخاطب گفته است و ایجاد احساس رحم و شفقت در تماشاگر را زمینه ساز تبدیل وی به انسانی بهتر می داند.
تصویری از تئاتر جدید گلوب که در سال 1997 تکمیل شد. این تصویر را با طراحی ون بوشل مقایسه کنید.عکس از فرانک هیلدی (Frank Hildy)
همچنان که گروه های مدنی شکل های شبه تئاتری خیال انگیز خود را توسعه می دادند، معماری شهرها به مثابه صحنه پردازی و خیابان ها و معابر، در مقام صحنه نمایش ظاهر می شدند.
پرده پشت صحنه دسته روی ها کانون جشنواره به شمار می آمد و شهروندان نیز تماشاگران این نمایش ها محسوب می شدند.
این مناظر باشکوه معمولا به هنگام بازدید شاه یا اشخاص مهم، مراسم تولد یا ازدواج سلطنتی، تاجگذاری یا فتوحات نظامی ترتیب داده می شدند.
همینطور ممکن بود برخی رویدادها با یکدیگر ترکیب شوند و روزها یا حتی هفته های متمادی را به خود اختصاص دهند. غالب جشن ها از یک آئین دسته روی که در معابر شهر انجام می شد و نمایش های پانتومیم “تابلوی زنده” (Tableaux Vivants) تشکیل می شدند.
تابلوهای زنده شکلی از تصاویر تمثیلی بود که گاه با روایت همراه می شد.
در این دوران جشن های شهری به عقب رانده شدند و به درون سالن های ضیافت، تالارهای قلعه ها و تماشاخانه های خصوصی امپراتورها، شاهان و افراد ممتاز منتقل شدند.
در همین راستا تولیدات نمایشی نیز بسیاری از معانی اخلاقی خود را به واسطه بازی ها و مسابقات به شدت پیراسته از دست دادند.
به هر حال، در پایان قرن چهاردهم، مفهوم تئاتر کاملا تبیین و نظام آن استقرار یافت.
“هر مخاطبی در تعطیلات عمومی انتظار داشت به وسیله جلوه های نمایشی از سیرک تا مسابقات، از نمایش های ساده تا روایات پیچیده، از عهد عتیق و جدید تا مناظره های بسیار بغرنج در حوزه الهیات، از نمایش های معجزه بازنگری شده درباره قدیسین تا شاهکارهای رمانتیک و قهرمانی پیرامون شاهان مسیحی و فاتحان و از رقص های محلی تا نمایش های فارس (Farce) و ساتیر حرفه ای سرگرم شود.
تمام این گونه های نمایشی با گویش محلی ارائه می شدند و هرکس می توانست به خوبی با آنها ارتباط برقرار کند.”
تئاتر قرون وسطی در آغاز راه خود با انگیزه پاسخگویی به رویدادهای مناسبتی جوامع مختلف تکامل یافت و توانست به عنوان یک پروژه اجتماعی مورد توجه شهروندان قرار گیرد. اما در ادامه با خلق نوعی تئاتر آیینی و مذهبی به یک ابزار بیانی کامل تبدیل شد.
در پایان دوران میانه، اجراهای تئاتری از یک تلاش جمعی به تولیداتی متمایز که مهرهایی شخصی بر خود داشتند تغییر وضعیت دادند.
افراد برجسته، موفقیت کلیسا در به کارگیری درام به منظور داستان گویی را به خوبی دریافتند و بی درنگ واگن های خیابانی و سرگرمی های میدانی را با اهداف سیاسی در اختیار گرفتند.
در نهایت دسته روی های خارجی و مراسم باشکوه شهری، به سرگرمی های درون سالن ها و تالارها تبدیل شدند.
رویدادهایی که توسط اشراف ترتیب می یافت و مخاطبان خاص آنها تنها با دعوتنامه اجازه ورود پیدا می کردند.
بدین ترتیب آغاز تئاتر رسمی و رواج آن را باید در دوران رنسانس جستجو کرد.
منبع: تاریخ طراحی صحنه، اسکار براکت، پیام فروتن