شکسپیر و اسلام

متیو دیموک[1]

بدون اسلام شکسپیر وجود نخواهد داشت. این عبارت شاید برای یک «مرد ملی ­گرا» شگفت ‌انگیز یا حتی مناقشه ‌برانگیز به نظر برسد. این رویکرد زمانی آشکار می شود که مورخ مشهور ای. ال. روز[2] می ‌نویسد هنگامی که نوبت به برقراری ارتباط خلاقانه با جهان می‌ رسد، شکسپیر، این «هموطن آرام» به «نویسنده ‌ای [بدل می شود] که تا آن زمان نبوده است.»

با این حال، اگر تعامل غنی و پیچیده بریتانیای تودور و ژاکوبین با فرهنگ های اسلامی نبود، نمایشنامه های ویلیام شکسپیر، اگر نگوئیم اصلا وجود نداشتند، بسیار متفاوت می بودند. ظاهرا این موضوع از منظر محتوایی صحیح است. در 21 نمایشنامه شکسپیر، حدود 150 ارجاع به نقوش اسلامی اعم از ترک ها، سوری ها، ماهومت (محمد)، مراکشی و بربری دیده می شود. آن ها را حذف کنید تا مجموعه آثار شکسپیر را به شدت متفاوت ببینید. تاجر ونیزی و اتللو، بیش از هر نمایشنامه دیگر او از پیش زمینه اسلام برخوردارند.

استدلال درباره این که غالب چنین ارجاعاتی بی ربط یا بی اساس هستند، به درک نادرست معنا و شیوه های استفاده از آن ها باز می گردد. برای مثال، شکسپیر در نمایشنامه‌های تاریخی خود، عباراتی از جنگ صلیبی همچون جنگ برای «عیسی مسیح در میدان باشکوه مسیحی» را در برابر «موضوع سیاه ‌پوستان، ترک ‌ها و سوری ‌ها» تعبیه می‌کند تا به دلاوری مسیحیون نظامی پرداخته و دشمنان را شیطان جلوه دهد. از سوی دیگر، ارجاعات ظاهرا گاه به گاه به ابریشم، تافته، «کیسه های ادویه»، «ملیله های ترکی» و «کوسن های مرواریدنشان» که درام های او را لبریز ساخته اند، به انگیزه نمایش نوع خاصی از شکوه است که نشان می دهد این دست از اقلام تا چه حد در انگلستان آن دوران رواج داشتند. در عصر شکسپیر محصولات مادی فرهنگ های اسلامی به طور فزاینده ای وارد خانه های انگلیسی شده بود.

چنین تحولاتی نتیجه اتحاد الیزابت اول با مراکش و امپراتوری عثمانی بود و شکسپیر تنها برای مواجهه با جهان‌ های اسلامی به مکان‌ هایی که در آن ها می‌ زیست و فعالیت می‌ کرد می نگریست. اخلاق‌ گرایان انگلیسی به طور مستمر از این که انگلیسی ‌ها از مدهای مسلمانان (به شیوه ترکی، با لباس‌ های موریش و «آستین ‌های بربری») استفاده کرده و از آن ها به منظور فخرفروشی بهره می بردند متحیر می ‌شدند و اشتهای ظاهرا سیری ‌ناپذیر زنان انگلیسی برای جواهرات ترکی را سرزنش می‌ کردند. پارچه ها، ریزه کاری ها و ادویه جات و تمایل مردان انگلیسی به داشتن «سبیل» جهنمی ترکی نیز از جمله این موارد است. جای تعجب نیست که شکسپیر نیز مجذوب چالش ایجاد چنین دنیاهایی بر صحنه شود.

عبدالعواحد بن مسعود بن محمد عنون، سفیر مورها در دوران الیزابت اول (حدود 1600).

اگرچه اتحاد جهان اسلام و انگلستان، باعث راهیابی مسلمانان و کالاهای آن ها به این کشور شده بود، اما محبوبیت نیز راه خود به انگلستان را باز کرده بود. آن چه به عنوان «نمایش ترکی» در صحنه الیزابتن شناخته می‌شود، اسلام و فرهنگ ‌های اسلامی را در کانون تخیل انگلیسی قرار داده بود. بدین ترتیب، شکوه و هجوم چنین نمایشنامه ‌هایی بر صحنه‌ های لندن تسلط یافت. در همین راستا، شکسپیر نیز شروع به تولید حرفه‌ ای این دست از آثار کرد. این فرایند با نمایش تامبورین[3] (1587) کریستوفر مارلو[4] آغاز شد. در عرض چند سال، هر کمپانی تئاتری پایتخت «نمایش ترک» خود را داشت. البته که همگان هوادار چنین آثاری نبودند. به عنوان مثال، بن جانسون ابراز تاسف می کرد که «نمایش‌های ترک» چیزی جز «قطعات صحنه ‌ای و صداهای خشمگین» نیست که تنها برای «اذهان نادان» جذاب است. برای نمایشنامه نویس جوانی که در اوایل دهه 1590 کار خود را آغاز کرد و در پی کسب نام بود، این رویکرد یک فرصت طلایی محسوب می شد. پس از چند آزمایش اولیه – احتمالا با کمک گرفتن و همکاری – عناصری از «نمایش ترکی» خونین و فاخر به زمینه های تاریخ انگلیسی با نمایشنامه تاریخی هنری ششم یا رومی تیتوس آندرونیکوس ترجمه شد. شکسپیر با تجربه و جسارتی که داشت به جای تمسخر و طرد این گونه نمایشنامه ها، به آن ها پرداخت.

استفاده شکسپیر از «نمایش ترک» را برای اولین بار می توان در هنری چهارم مشاهده کرد. پیستول[5]، تقلیدی شفاف از پروتاگونیست خشمگین «گرند ترک» است؛ شخصیتی کاملا افراطی، برخوردار از وسواس جنگ، فاقد هرگونه ظرفیت خودآگاهی یا تردید نسبت به خود. شکسپیر حتی از او خواست که جملات معروف سه نمونه از برجسته ‌ترین نمونه‌های این ژانر را به اشتباه نقل کند تا بر میخانه و نزاع با یک روسپی تاکید کند. تقریبا در همین دوران شکسپیر تاجر ونیزی را نوشت که یک شاهزاده مراکشی در آزمون صندوق پورتیا شرکت می‌کند. در پایان دهه 1590، موج نخست «نمایش ترک» به دلیل خستگی تماشاگران از کلیشه ‌های پوچ آن کنار گذاشته شد و به جای آن تصاویر جدید و نسخه های ظریف تری از قهرمانی و رویارویی شکسپیر با این حوزه آشکار شد.

پس چرا شکسپیر در نمایشنامه اتللو (1603) مجددا به موضوع «نمایش ترکی» بازگشت؟ او تا حدودی این کار را برای سرمایه گذاری بر مضامین اسلامی رایج در انگلستان و تاحدودی نوآوری انجام داد. توجه کنیم در فاصله میان سال های 1600 تا 1601، سفارت مراکش در لندن بازگشایی شد. در واقع، اتللو کتاب قوانین را پاره می کند و به تماشاگران، قهرمانی از فراسوی جهان مسیحیت – یک جنگجوی مسلمان – را ارائه می کند که همگان انتظار دارند او را در نبرد با دشمن ترک ببینند. دست کم آن ها می توانستند محاصره بزرگ قبرس (که توسط عثمانی ها در سال 1570 فتح شد) را مشاهده کنند؛ با این حال، جغرافیاها تغییر می یابند، ترک ها هرگز ظاهر نمی شوند و اتللو تنها شمشیر خود را روی دزدمونا و خودش می کشد. پایان تراژیک نمایشنامه – زمانی که اتللوی «ترک ختنه شده و عمامه پیچ» خود را می زند، فرایند تبدیل اثر به یک «نمایش ترکی» کامل می شود.

اتللو، نمایشنامه ‌نویسی را نشان می ‌دهد که همچنان به چالش‌های پیشین تئاتر، به‌ویژه کاریکاتورهای مسلمانان و «مهومتیسم» ادامه می‌ دهد، و چیزی مبهم‌ تر و بازتاب ‌دهنده ‌تر از روش‌ های پیچیده‌ ای که فرهنگ انگلیسی را با اسلام درگیر ساخته است ارائه می دهد. افزون بر این، از این جدال طولانی و مثمر ثمر بود که پدیده ای به نام شکسپیر خلق شد.

منبع:

انتشارات دانشگاه آکسفورد

Shakespeare and Islam

به روزرسانی: 27 دسامبر

[1]Matthew Dimmock، استاد مطالعات مدرن اولیه در دانشگاه ساسکس. نویسنده تعدادی کتاب درباره رویارویی انگلستان با اسلام همچون اسطوره‌های پیامبر محمد در فرهنگ مدرن انگلیسی اولیه (انتشارات دانشگاه کمبریج، 2013)، او ویراستار آثار شکسپیر نیز هست.

[2] A.L. Rowse

[3] Tamburlaine

[4] Christopher Marlowe

[5] Pistol

Loading

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *