تاریخ تئاتر سرمایه گذاران بسیاری به خود دیده است. از شاهان تا سرمایه داران، گونه های مختلف نمایش های سرگرم کننده را تهیه کرده و برای پر کردن سالن ها از شیوه های گوناگون بهره برده اند.
در برخی موارد، مخاطبان به رویدادهایی اقبال نشان داده اند که در قالب تئاتر مرسوم و قراردادی اجرا نشده اند: یک نمایش اجرا شده در باغ، یک پانوراما یا حتی بک نمایش دسته روی خیابانی.
در تمام این نمونه ها، کوششی برای دست و پا کردن یک روایت یا یک صحنه خاص وجود داشته است.
در این میان، برخی فرم های هنری جایگزین – همچون پانوراما – از تاریخ مصرف کوتاهی برخوردار بوده و خیلی زود جذابیت خود را برای مخاطبان از دست دادند.
اما در آغاز قرن بیستم فرم هنری تازه ای پدید آمد که مفهوم سرگرمی را در نزد مخاطبان تغییر داد: تصویر متحرک.
تصویر متحرک مدت ها قبل از ساخت نخستین فیلم بلند صامت رواج یافته بود. حتی در شهرهای کوچک امریکا نیز “نمایش” در معرض دید تماشاگران قرار گرفته بود.
یادداشتی که در سال 1897 نوشته شد اظهار می دارد:
“روزی که “نمایش” به شهر آمد، فرمانداری تعطیل شد. فروشگاه ها بسته شدند، آهنگر انبرهای خود را آویخت و مدرسه در ساعت بعدازظهر تعطیل شد. مردم تجمع کردند. حتی وزرا و همسران آنها و کشیش ها. مدارک می گفتند نمایش به وسیله دانشمندان و روحانیون تایید شده بود. تالار اپرا مملو از جماعت مشتاق، منتظر و شگفت زده بود. سالن در تاریکی فرو رفته بود و ناگهان سو سوی نور بر روی پرده ای شبیه به پرده نمایش، پدیدار شد و نخستین صحنه به نمایش درآمد. یک پلیس تنبل تلاش می کرد تا یک پیرمرد و مادیان او را از خیابان عبور دهد. شهر به فریاد درآمد و همه شبح را در آغوش کشیدند. تصاویر متحرک همچنان به نمایش خود ادامه دادند”.
اگرچه نخستین فیلم بلند تاریخ سینما – سرقت بزرگ قطار (The Great Train Robbery) – در سال 1903 به نمایش درآمد؛ با این حال در پایان دهه 1920، سینما به یک محصول تجاری تبدیل شد.
تولید فیلم با اصوات همراه آن (Talkies) به امری رایج تبدیل شد و ایجاد صداهای تقویت شده به یک نیاز تبدیل شد.
همگام با تکمیل سالن های تئاتر و اپرای موجود توسط برخی سرمایه گذاران، تعدادی دیگر از آنها مبادرت به سرمایه گذاری در زمینه “نوعی پدیده معماری عمیقا امریکایی و کاملا مدرن” کردند:
“کاخ تصویر متحرک”. برای ساخت این گونه اماکن نمایشی از مهارت های طراحان صحنه که تجربه بسیار در زمینه “صنعت صحنه جدید” داشتند استفاده شد.
تصاویر متحرک در دوره ارتقاء طبقات اجتماعی بر پایه ثروت و جایگاه آنها توسعه یافت.
سینما را باید محصول دوران دزدان متشخصی (Robber Barons) دانست که سالن های متعددی در شهرهای مختلف – به ویژه در خیابان پنجم نیویورک – احداث کردند.
عمارت هایی که یکی از دیگری باشکوه تر بودند. در همین دوران است که می توان شاهد رشد هرچه بیشتر مصرف گرایی در مقیاسی تازه نیز بود.
گسترش صنعت فولاد منجر به برپایی ساختمان هایی با طبقات بسیار شد و اختراع آسانسور جابجایی مردم در این طبقات را میسر کرد. بدین ترتیب، فروشگاه های زنجیره ای عظیم، جایگزین مغازه های معمول شدند.
پیشرفت های فناورانه در عرصه صنعت شیشه باعث شد فروشگاه ها برای نمایش اجناس خود از پنجره های عریض استفاده کنند.
در نهایت، شهروندان توانستند به واسطه تبلیغات روزنامه ها، مجلات و کاتالوگ های پست شده به در منازل خود، ویترین گردی داشته باشند.
به مصرف کنندگان گوشزد می شد با خریداری زیرپوش های زنانه رجینا (Regina)، ماشین های تحریر رویال (Royal) و لباس زیرهای امپریال (Imperial) می توانند از شیوه زندگی اشرافی برخوردار باشند. یا تنها با رفتن به سینما قادر خواهند بود یک زندگی شاهانه را تجربه کنند.
معماری به نام توماس لمب (Thomas Lamb) (1942 – 1871) مبادرت به احداث مجموعه ای به نام سن فرانسیسکو فاکس (San Francisco Fox) در این شهر کرد.
این مجموعه از یک هتل لوکس با هزار اتاق برخوردار بود و مخاطبانی که به آنجا مراجعه می کردند علاوه بر تماشای فیلم می توانستند شب را در اتاق های هتل آن سپری کنند. (اتاق های این هتل هیچگاه ساخته نشدند).
دبلیو دبلیو آلشلیگر (W. W. Ahlschlager) (1965 – نامعلوم)، طراح سالن راکسی (Roxy) در نیویورک، یک بیمارستان نیز به آن افزود تا ” در نخستین سال افتتاح آن، پزشکان، جراحان، پرستاران و 12 هزار بیمار تحت درمان در بخش های زنان و مردان آن مبادرت به تماشای فیلم کنند”.
این مجموعه از آرایشگاه، و سامانه تهویه و خنک کننده مدرن نیز برخوردار بود.
غالب سینماها دارای سالن استعمال دخانیات و اتاق های آرایش بانوان (Powder Rooms) در قسمت های مربوط به تماشاگران و لابی بودند.
برخی سینماها برای تشویق مادران به رفتن به سینما در طول ایام هفته، از پرسنل حرفه ای مراقبت از کودکان استفاده می کردند. ضمن آن که یک فضای بازی نیز برای کودکان در نظر می گرفتند.
تماشاگران به وسیله نظامیان یا نگهبانانی یونیفورم پوش هدایت می شدند و پس از عبور از لابی ها و راهروهای متعدد به صندلی خود می رسیدند.
این صندلی ها غالبا به وسیله ماهوت یا مخمل روکش می شدند.
در سن فرانسیسکو فاکس، یک گروهبان نظامی به مدت صد ساعت وظیفه تعلیم راهنمایان را پیش از آن که اجازه کار بیابند بر عهده داشت.
مدیریت راکسی نیویورک نیز داوطلبان استخدام را پیش از آغاز به کار، از منظر “دلربایی، وقار و موهای مرتب” مورد ارزیابی قرار داد.
سرپرست راهنمایان سالن، کارمندان خود را پیش آغاز هر شیفت کاری در سالن گرند روتاندا (Grand Rotunda) به خط می کرد و آنها را مورد بازرسی قرار می داد.
تماشاگران در ساعت 6 عصر هر روز می توانستند شاهد مراسم باشکوه جابجایی نگهبانان باشند.
در این دوران موسسات بازرگانی متعددی در زمینه احداث کاخ های سینما فعالیت می کردند؛ اما یکی از آنها را باید از دیگران متمایز دانست:
جان ابرسون (John Eberson) که از او به عنوان خالق “سالن اتمسفریک” (Atmospheric Theatre) یاد می شود، بر آن شد تا تماشاگران را به زمان و مکان دیگری منتقل کند.
برای این منظور ابرسون از مولفه های صحنه پردازانه استفاده کرد و اقدام به بازسازی باغ های ایتالیای باستان و مکزیک کرد. او قصد داشت تماشاگران احساس کنند در فضای باز یک باغ به تماشای فیلم نشسته اند.
در سال 1923، ابرسون سالنی را برای تئاتر هولبلیتزل مجستیک (Holblitzelle’s Majestic) واقع در هیوستون تگزاس طراحی کرد. او در طراحی این سالن از یک سقف که جلوه ای از آسمان را به نمایش می گذاشت و ستاره های بسیاری بر آن نصب شده بودند استفاده کرد.
صور فلکی نیز گهگاه از لابلای ابرهایی که با پروژکتورهای مخفی برنوگراف (Brenograph) پدید آمده بودند، دیده می شدند. این پروژکتورها از ترکیب فنی نورافکن و اسلایدهایی با الگوهای مختلف که در برابر آن قرار می گرفت تشکیل می شد.
تصویر این پروژکتورها می توانست بر روی پرده یا حتی سقف سالن تابانده شود. از این پروژکتور در اجرای نمایش نیز استفاده می کردند.
برای القاء حرکت ابرها، از دو پروجکشن استفاده می کردند. بدین ترتیب یک اپراتور باهوش می توانست تصویر ترکیب ابرها در یکدیگر را به شکلی نوآورانه به وجود آورد.
ابرسون برای معتبر ساختن هرچه بیشتر این سالن، مبلمان آن را شخصا انتخاب کرد. گاه به خارج سفر می کرد و اقلامی همچون مجسمه، نقاشی، نیزه، شمشیر، گلدان و … را خریداری و از آنها به عنوان تزیینات در معماری سالن استفاده می کرد.
ابرسون درباره یک پروژه که در شیکاگو انجام داد گفته است:
“من بر روی یک سالن اتمسفریک فرانسوی که یادآور باغ تویلری (Tuileries) است کار می کنم. ما تصور کردیم یک لویی فراخوانی به نقاشان، مجسمه سازان، باغبانان و هنرمندان کشور داده است. بدین ترتیب او توصیه ای مبنی بر تغییر شکل چمنزار پهناور مقابل قصر به یک زمین نمایش دریافت کرد. در این صورت لویی می تواند وسایل سرگرمی اشراف خود را فراهم کرده و شب جادویی درخشانی را برای آنها به وجود آورد. چشمه های نورانی، جایگاه ارکستر، کوچه های باریک عشاق، طراحی صحنه درخشان برای یک رقص فانتزی هنرمندانه، حاشیه دوزی های ساتن و ابریشم اصیل، دوشیزگانی در لباس های پر چین ابریشم و هوای سرشار از عطر یاسمن”.
بی تردید ابرسون باید با نمایش هایی که در ورسای اجرا می شدند آشنا بوده باشد. تئاتر او از یک دایره کامل برخوردار شد.
وقتی لویی چهارده تماشاخانه ای در باغ برپا کرد، ابرسون در رویای خود باغی در یک تماشاخانه را به تصویر کشید.
گونه های متنوعی از این فرم در پهنه ایالات متحده منتشر شدند.
به عنوان مثال، هنگامی که هاگسون (Hodgson) و مک کلنان (McClenahan) در سال 1924، سالن سینمای مصری پیری (Peery) در اوگدن (Ogden) یوتا را طراحی کردند، شرکت آنها از ستون هایی با موتیف گل نیلوفر به منظور برپایی سقف نمای اصلی بنا استفاده کرد.
در حالی که صفحات دواری به شکل خورشید، سوسک های سرگین غلطان و بال های کرکس بر بالای آنها تعبیه شده بود. هنگام افتتاح این سالن، حلقه های بخار رنگین، از زیر دامن دو الهه که در دو سمت صحنه قرار گرفته بودند بیرون می زد. در برنامه افتتاحیه عنوان شده بود که سالن از سامانه نورپردازی غیرمستقیم ویژه ای برخوردار است و می تواند “یک آسمان شبانه، یک غروب طلایی و نورهای نقره فام سپیده دم یا مهتاب را شبیه سازی کند”.
پس از بحران اقتصادی امریکا در سال 1929، این گونه معابد سرگرمی از مشکلاتی که سایر عرصه های اقتصادی با آن درگیر بودند، مصون ماند.
سالن ها برای باز ماندن خود و جذب هرچه بیشتر مخاطب، دست به ابداع هزاران شیوه زدند.
برخی سالن ها مبادرت به ارائه یک وعده غذای رایگان در هفته (Dish Nights) یا راه اندازی نوعی لاتاری (Bank Nights) و اهداء پول و لوازم خانگی به تماشاگران کردند.
در همین راستا، سالن سینمای راکسی در قسمت پشتی خود یک زمین گلف مینیاتوری احداث کرد؛ به طوری که تماشاگران با خرید بلیت سینما می توانستند از این زمین بازی نیز استفاده کنند.
با این حال، حدود 60 میلیون امریکایی که در سال 1932 هر هفته به سینما می رفتند باعث شدند تا ساخت و ساز سالن های سینما ادامه یابد.
در این میان، تزیینات انبوه باروک جای خود را به سطوح صاف و غالبا صنعتی شیوه آرت دکو (Art Deco) بخشید.
تالار موسیقی رادیوسیتی (Radio City Music Hall) که در سال 1932 افتتاح شد، از حدود 6 هزار صندلی برخوردار بود و در آن موقع بزرگترین سالن سینمای ایالات متحده به شمار می آمد.
در پیچ و خم کنایه آمیز تاریخ تئاتر، این طرح های “صنعت صحنه جدید” رابرت ادموند جونز بود که منبع الهام سالن های سینمایی – که در ساخت آنها از شیوه صنعتی استفاده شده بود – را فراهم آورد.
کسی که در طراحی صحنه های خود پالت رنگی محدود و شکل های موقر را جایگزین جزییات معمارانه روکوکو و خطوط باریک اساسی و ریتم کرد.
“جادوی صحنه به واسطه گسترش خود به یک بحران بدل شد. از زمانی که مردم امریکا عامدانه دست به طراحی شیوه جدیدی از زندگی زدند، اعتبار خود را از طریق برادوی و هرآنچه به شکل نمایشی ارائه می داد کسب کردند”.
در دهه های 1920 و 1930، دو طراح عمده آن دوران یعنی جوزف اوربان و نورمن بل گادس، با پیروی از رابرت ادموند جونز، مبادرت به طراحی صحنه اپراها و تولیدات برادوی می کردند.
آنها پس از مدتی از طراحی لباس و صحنه دست کشیده و به طراحی وسایل روزمره مردم همچون پارچه، جواهرات و لوازم خانگی و همینطور اماکن اجرای نمایش پرداختند.
“صاحبان صنایع امریکایی برای خلق عمارت هایی که بتوانند در آنها مجسمه های خود را به نمایش بگذارند یا (از آن مهمتر) تولیدات خود را با شیوه ای جذاب تر و مشتری پسندتر ارائه کنند به دنبال طراحان می گشتند. الگوی آنها شبیه چیزی بود که در برادوی به تماشا می نشستند و به همین دلیل مبادرت به جذب طراحان صحنه می کردند. آغوش اخلاق “جهان جدید” بر روی تمام شیوه های مدرن گشوده بود. در همین راستا جوزف اوربان و نورمن بل گادس با تمام نبوغ خود، برای پاسخگویی به این نیاز در دسترس بودند”.
از آنجا که این دو طراح صحنه تاثیری عمیق بر طراحی امریکا گذاشتند، طبیعتا این تاثیر به حوزه طراحی سالن های سینما نیز راه یافت.
به عنوان مثال، اوربان مبادرت به طراحی سالن زیگفلد (Ziegfeld Theatre) با شاهکارهایی از هنر آرت دکو کرد و بل گادس نیز طیف وسیعی از محصولات را به همین شیوه طراحی کرد.
از مخلوط کن نوشیدنی گرفته تا تستر نان و خودرو. شیوه بدیعی که این دو طراح عرضه کردند، به سرعت توسط سایر معماران پذیرفته و در ساخت سالن های سینما به کار گرفته شد.