تامی اچ جونز
بر باد رفته مارگارت میچل، در سال 1936 در جنوب قدیم منتشر و به طور گسترده ای مورد استقبال قرار گرفت. رمان، تا پایان اکتبر همین سال، 23 نوبت چاپ را پشت سر گذاشت و توسط بیش از یک میلیون نفر خوانده شد. در ماه مه 1937، در حالی مارگارت میچل موفق به کسب جایزه پولیتزر شد که بیش از 30 میلیون نسخه از آن به فروش رفته بود. بدینترتیب، بر باد رفته تبدیل به یکی از محبوب ترین کتاب های تاریخ شد.
در همان زمان – یک ماه پس از انتشار اولیه رمان – دیوید او سلزنیک، تهیه کننده افسانه ای هالیوود، حقوق ساخت فیلم از کتاب را به مبلغ 50 هزار دلار از میچل خریداری کرد. مبلغی که در آن دوران بی سابقه بود. انتخاب بازیگران فیلم که تمام ناحیه جنوب را در بر می گرفت، شور و هیجان بسیاری را در سالهای 1937 و 1938 در آتلانتا و مناطق دیگر برانگیخت. برای نخستین بار فیلم در دسامبر 1939 در آتلانتا به اکران درآمد و از محبوبیت بسیار برخوردار شد. فیلم بر باد رفته، در سال 1939 موفق به کسب 10 جایزه اسکار شد و بدین ترتیب رکوردی 20 ساله را شکست. این فیلم همچنان یکی از پردرآمدترین آثار تاریخ سینما به شمار می آید. از هنگامی که میچل در تابستان 1936، درباره فروش حقوق فیلم به مذاکره پرداخت، تضاد بسیاری میان دیدگاه این نویسنده و برداشت های متفاوت فیلمساز به وجود آمد. میچل در زمان تولید فیلم، به طور مستمر برای حفاظت از اثر خود مبارزه کرد و از این که رمان، تقریبا بلافاصله تحت تأثیر افسانه هایی درباره جنوب قدیم که او سعی در ترمیم آن ها داشت قرار گرفت ناامید شد [1].
– تصویر روی جلد نخستین چاپ رمان بر باد رفته اثر مارگارت میچل، 1936 (Wikipedia).
مارگارت میچل رئالیست بود و به بخشی از نسل سوخته ای تعلق داشت که در طول جنگ جهانی اول و پس از آن رشد کرد. او کسی بود که به فقدان احساس گرایی[1] در خود افتخار می کرد. استفان وینسنت بنت[2] یکی از کسانی بود که واقع گرایی میچل در به تصویر کشیدن شخصیت ها، اماکن و وقایع را ستود. کتاب او یک داستان رومنس کلیشهای نبود و دیگران نیز خاطرنشان کرده اند که اسکارلت اوهارا – نسبت به افسانه های رایج جنوب – به واقعیت ناپسند موجود نزدیک تر بوده است. [2] به همین ترتیب تارای کتاب میچل نیز – نسبت به تصاویر محبوب عمارت های بزرگ عصر بازگشت یونان – بسیار به واقعیت نزدیک تر بوده است.
در اواخر دهه 1930، افسانههای عامه پسند جنوب قدیم که از ستون های سفید و ماگنولیاها می گفتند در حال شکل گیری بود. بخشی از آن تحت تاثیر فیلم یک دنیا گل سرخ[3] (1935) بود. یک دیگ جوشان رمانتیک و عاشقانه که روایت خود را در میان عظمت معماری ناچز[4] می سی سی پی بیان می کرد. این در حالی است که آتلانتا و شمال جورجیا در برابر ناچز بسیار متفاوت بودند. این تفاوت، بخش مهمی از آن چیزی بود که میچل مایل به بیان آن بود.
بر خلاف میل و ادعای سلزنیک برای ساخت بر باد رفته به صورتی که “دقیقاً نوشته شده است”؛ میچل به عدم موفقیت سلزنیک در اقتباس وفادارانه از کتاب خود اعتراف کرد و گفت: “من تصور می کنم، نسبت به شکوهی که قرار است ارائه شود، نمی توانم خنده خود را کنترل کنم” [3]. سلزنیک نه تنها بسیاری از موضوعات میچل را نادرست ارائه کرده است؛ بلکه تصاویر کتاب را با عجله در هم آمیخته یا به شکل تصاویری بسیار قدرتمند و بعضا متفاوت بر پرده نقره ای آورده است. مارگارت میچل با اندوه فراوان، بخش بهتر باقی مانده از عمر خود را صرف اصلاح این گونه ویرانی ها کرد.
تارا کجاست؟
مارگارت میچل هیچ الگوی واقعی برای تارا نداشت و اصرار داشت که این مکان واقعی نیست. همین موضوع باعث رنجش گردشگرانی می شد که در جاده های پشت کلایتون کاونتی در جستجوی ستون های سفید هالیوود می راندند. او بعدها نوشت:
“من کلایتون کاونتی را درهم ریختم تا خانه ای در جاده ای بسازم که نمی توانست وجود داشته باشد. برای این منظور خیلی دردسر کشیدم و متوجه شدم در آن شهرستان و در آن طرف رودخانه فلینت، هیچ تپه مرتفع یا اصلا تپهای وجود ندارد. همانطور که مناظر موجود را توصیف کرده ام. من نمی توانستم خانه ای با آجرهای سفید پیدا کنم که از جاده بسیار فاصله داشته و از معبری طولانی و پوشیده از درختان سرو برخوردار باشد… بسیار درد کشیده ام! از کسانی که در آن ناحیه زندگی می کنند، خجالت می کشم. از کسانی که نام مادربزرگشان اسکارلت اوهارا است خجالت می کشم. انگار تمام زحمات من بیهوده بوده است” [4].
– نمای خانه فیتزجرالد[5] در سال 1980. خانه اصلی متعلق به دهه 1830 در سمت چپ قرار گرفته و عمارت سمت راست در دهه 1870 اضافه شده است (اسکن از عکس مجموعه بتی تالماج[6]).
– طرحی از خانه کرافورد- دورسی[7] که زمانی، دور از خانه فیتزجرالد نبود. این طرح دارای الحاقات و تغییراتی است که در هنگام پیش از ساخت ایجاد شده بود. (دون لی[8]، انجمن میراث کلایتون کاونتی[9]).
– نمایی از خانه دورسی – تالماج در لاوجوی[10]، این خانه نیز همچون غالب خانه های بزرگ قبل از جنگ این منطقه، محصول تغییرات اساسی پیش از جنگ داخلی است. (تامی اچ جونز[11]، 1989).
– خانه ال پی گرنت[12] در سنت پاول پلیس[13]، آتلانتا، این خانه در سال 1858 ساخته شده است. غالب طراحی خانه های بزرگ فیلم های هالیوود، از چنین عمارت های بزرگی که در دهه 1850 در اطراف آتلانتا ساخته شدند الهام گرفته اند. (مرکز تاریخ آتلانتا[14]).
– خانه هالیدی- دورسی- فیف[15] در فایتویل[16]، جورجیا، این عمارت در دهه 1850، به سبک احیاء یونان تغییر شکل داد. شاید این عمارت بیشترین ادعا را در میان عمارت های برجسته شهر داشت (شهر فایتویل).
– لیبرتی هال[17]، خانه الکساندر اچ استیفنس[18] در کرافوردویل[19]، جورجیا. (بررسی ساختمان های تاریخی آمریکا[20]).
دقیقا مانند شخصیت های میچل، تارا نیز از چند منبع مختلف شکل گرفته است. در این میان، یکی از آن ها خانه پدربزرگ مادری او فیلیپ فیتزجرالد در منطقه کلایتون کاونتی بود. او در سال 1798 در ایرلند به دنیا آمد و مدت ها پیش از تولد مارگارت درگذشت. وقتی مارگارت تابستان های خوشی را در آن جا می گذراند، دختران ترشیده او در مزرعه کار می کردند و داستان های متنوعی از جنگ داخلی و دوران بازسازی را از زبان آن ها می شنید. این عمارت در میان چند صد هکتار زمینی که در امتداد رودخانه فلینت، در 30 کیلومتری جنوب آتلانتا واقع بود قرار داشت. در اطراف، خانه ای دو طبقه و به سبک مزارع و دشت ها شکل گرفته بود. این خانه در حدود سال 1830 ساخته شده بود. عمارت یاد شده در سال 1835، توسط فیتزجرالد خریداری شد. این خانه از چوب ساخته شده بود و دارای دو اتاق در هر طبقه و بهطور معمول آن دوره، از یک آشپزخانه در ساختاری کوچک و مجزا برخوردار بود. این در حالی بود که در نهایت، عمارت و آشپزخانه به وسیله یک راهرو به یکدیگر وصل شدند.
در دهه 1850، خانه ای که در مرکز یک مزرعه پنبه قرار می گرفت، به سادگی تبدیل به یک ناحیه مرفه می شد. در آن سوی جاده، کلبه های كوچكی، بردگان را در خود جای می داد. بدینترتیب، فیتزجرالد تا زمان مرگ خود در سال 1880، بهعنوان یكی از بزرگترین تولیدكنندگان پنبه در سطح این شهرستان باقی ماند. در آستانه بروز جنگ داخلی، فیلیپ فیتزجرالد مالک 34 برده آفریقایی- آمریکایی بود. در حالیکه تنها دو نفر دیگر در این شهرستان، از تعداد برده بیشتری برخوردار بودند.
پس از جنگ داخلی، فیتزجرالد بخش های بزرگی به خانه خود اضافه کرد. بدین ترتیب، هم فضای پلان دو برابر شد و هم ورودی اصلی، از شرق به سمت شمال تغییر جهت داد. اختلاف 60 سانتیمتری ارتفاع سقف میان بخش های قدیمی و جدید خانه به شخصیت تا حدودی ناموزون و متلاطم خانه افزود. زمانی که میچل در اوایل قرن بیستم، از این موضوع اطلاع یافت، سال ها بود که از آشنایی چشمان جوان او با این مناظر می گذشت. با این حال، هنگامی که او به صحنه ای برای رمان خود در جنوب قدیم نیاز داشت، در پی احیاء مجدد اجداد خود نبود.
در نهایت، توصیف روایی میچل از تارا بسیاری از این تصورات را کنار گذاشت. تارا نام خود را از ایرلند باستان و تپه تارا، مقر افسانه ای شاهان بزرگ ایرلند در عصر تاریک قبل از فتح نورمن ها وام گرفته است. توصیف واقعی میچل از خانه در چند بخش مختصر صورت می گیرد. نخستین بخش در اوایل فصل اول، زمانی است که او به راحتی درباره “خانه مزارع آجر سفید شسته شده” و محل استقرار آن در حاشیه رودخانه فلینت صحبت می کند. در ادامه، اطلاعات توصیفی دیگری تا فصل سوم وجود ندارد. در این جا است که میچل، توصیف خود از خانه را تکمیل می کند.
“این بنا توسط برده های کارگر، به شکل یک ساختمان پراکنده و ناجور ساخته شده است. عمارت، همچون تاجی بر فراز تپه ای مشرف به شیب سبز زمینهای مرتع که به رودخانه می رود، خودنمایی می کند. از آن جا که در دوران جدید نیز ظاهری از سال های دلپذیر را به خود دیده است، جرالد احساس شادمانی می کند”.
چند صفحه بعد به این موضوع می رسیم:
“این خانه بر اساس هیچ پلان معماری احداث نشده است. افزودن اتاق های اضافی در هرجا، البته اما تحت نظر و توجه الن، جذابیتی به دست آورد که فقدان طراحی آن را جبران کرد… گل های ویستریا بر ایوان ها و در برابر آجرهای سفید خودنمایی می کنند و به بوته های گل مروارید صورتی رنگ کنار در و ماگنولیاهای شکوفه دار سفید حیاط پیوسته اند تا برخی از خطوط درهم خانه را مخفی کند”.
به جز دکوراسیون، اطلاعات اندکی از خانه فیتزجرالد در کتاب دیده می شود و گردشگران معمولا با دیدن آن ناامید می شدند. این خانه نقشه ای کاملا آشفته داشت و از چوب ساخته شده بود؛ نه سنگ. عمارت یاد شده به احتمال زیاد توسط بردگان ساخته نشده بود و حتی مشرف به رودخانه نیز نبود. این در حالی است که میچل ساختمان های دیگری را نیز می شناخت. از جمله تعداد انگشت شماری از عمارت های بزرگ آتلانتا که هنوز از گذشته باقی مانده اند. در این میان، می توان به خانه لیدن[21] اشاره کرد که تنها ساختمان دارای رواق کلاسیک دوران احیاء سبک یونانی شهر بود. عمارتی که متعلق به زمان کودکی میچل بوده و قطعا منبع الهام او برای تارا نبوده است.
برخی تصور می کنند عمارت بزرگ لموئل پی گرنت[22] در سنت پاول پولیس، واقع در جنوب شرقی مرکز شهر آتلانتا بخشی از الهام میچل برای نوشتن تارا بوده است. این خانه در سال 1858، توسط مردی که در طول جنگ داخلی به دفاع از شهر پرداخته بود، طراحی شد. عمارت لموئل از آجرهایی با روکش گچبری که به سنگ شباهت داشت ساخته شده بود. یک روش معمول در ساخت خانه های آن دوران. سبک رایج معماری از اواخر دهه 1850، غالبا یونانی احیاء شده ایتالیایی بوده است. به هر روی، عمارت لموئل یکی از عمارت های معتبر بازمانده از جنوب قدیم بود و هنگامی که میچل در سال 1949 درگذشت، در تلاش بود ببیند خانه یاد شده همچنان وجود دارد یا نه.
مارگارت میچل، همزمان با نوشتن بر باد رفته، ساعت های بی شماری را در کتابخانه گذراند. با دانشگاهیان و سایرین صحبت کرد و مدارک و مستندات خود را بارها و بارها مورد ارزیابی قرار داد. در همین راستا او اظهار داشت: “در کتاب من هویت هر شخصیت ممکن است اشتباه باشد”…”من می خواهم این كتاب دقیق باشد” [5]. پدر او یکی از اعضای جامعه تاریخ آتلانتا بود و مطالعات دست اولی بر روی نام مکان ها و سایر موضوعات انجام داده بود. پژوهش هایی که به عنوان بخشی از بررسی های مارگارت مورد استفاده قرار گرفته و در کتاب به کار رفتند [6].
میچل علاوه بر پدرش، با هنرمند و مورخ مشهور آتلانتا، ویلبور جی کورتز[23] که بر تاریخ محلی به ویژه جنگ داخلی تسلط داشت نیز مشورت کرد. او کتابی را درباره تاریخ شهر نوشته و تصویرگری کرده بود. این کتاب در سال 1929 منتشر شد. همچنین کورتز در مشارکت با جورجیا، نقاشی های دیواری متعددی را برای نمایشگاه جهانی شیکاگو[24] (1933) انجام داد و بر مرمت و بازسازی سیکلورامای آتلانتا[25] در سالهای 1934 و 35 نظارت کرد [7]. میچل از دوست خود سو میریک[26]، گزارشگر مکون تلگراف[27] و طیف وسیعی از دانشگاهیان و مشاوران دیگر نیز یاری گرفت. کمترین این افراد کسانی بودند که متعلق به دوران جنگ داخلی و بازسازی بودند و در دهه 1920 هنوز در قید حیات بودند.
هرچه منابع تحقیقی بیشتر می شدند، میچل بیشتر در زمینه معماری ناحیه تخصص می یافت. او این رویکرد را از طریق پرسش و گفت و گو، در عرصه های دیگری نظیر شیوه گفتار، لباس، آداب و رسوم و بسیاری دیگر از جنبه های پیشین جنوب نیز ادامه داد. میچل دقیقا می دانست چه چیز را می خواهد به تصویر بکشد و می دانست که آتلانتا و کلایتون عمارت هایی با ستون سفید ندارند. این در حالی بود که کلایتون و آتلانتا، ناچز نبودند و در پیمونت و جنوب غرب جورجیا، هرگز مزارع گسترده و بزرگ با عمارت های برخوردار از ستون های سفید وجود نداشت. در حالیکه کاخ های مجلل در مزارع شکر و پنبه امتداد رودخانه می سی سی پی احداث می شدند. در هر صورت، بهترین نوع معماری ها در شهرها و شهرک های جورجیا پیمونت پیدا می شدند؛ نه در حومه شهر. تمام این ها واقعیت هایی بودند که تناسبی با هالیوود نداشتند.
– دوست مارگارت میچل، ویلبور کورتز[28]، این تصویر را بر اساس آتلانتای قدیم نقاشی کرد. این اثر بهعنوان الگوی آتلانتا مورد استفاده سلزنیک قرار گرفت. (مرکز تاریخ آتلانتا)
– نقشه ای که توسط ویلبور کورتز برای نمایش سایت های مربوط به تارای خیالی شرح داده شده است. (حاشیه نویسی توسط نویسنده).
– نقشه پوشش گیاهی تارا که توسط ویلبور کورتز تهیه شد تا از صحت طراحی صحنه اثر اطمینان حاصل شود. (مرکز تاریخ آتلانتا).
– یکی از مشهورترین صحنه های تارا در فیلم بر باد رفته.
– مزرعه استودیوی پت، سایت افسانه ای تولید فیلم در کالورسیتی، کالیفرنیا، (retroweb.com).
[1] sentimentalism
[2] Stephen Vincent Benet
[3] So Red the Rose
[4] Natchez
[5] Fitzgerald House
[6] Betty Talmadge
[7] Crawford-Dorsey
[8] Don Lee
[9] Clayton County Heritage Association
[10] Lovejoy
[11] Tommy H Jones
[12] L. P. Grant House
[13] St. Paul Place
[14] Atlanta History Center
[15] Holliday-Dorsey-Fife
[16] Fayetteville
[17] Liberty Hall
[18] Alexander H. Stephens
[19] Crawfordville
[20] Historic American Buildings Survey
[21] Leyden House
[22] Lemuel P. Grant
[23] Wilbur G. Kurtz
[24] Chicago World’s Fair
[25] Atlanta’s Cyclorama
[26] Sue Myrick
[27] Macon Telegraph
[28] Wilbur Kurtz