نئوکلاسیسیسم در تئاتر و طراحی صحنه، به واسطه آثار یوهان ولفگانگ فون گوته (Johann Wolfgang von Goethe) (1832 – 1749) و فردریش شیلر (Friedrich Schiller) (1805 – 1759) سرسخت ترین مدافعان را در وایمار و آلمان داشت. (تصویر 1) تئاتر دربار وایمار در سال 1791 تاسیس شد. این تئاتر به واسطه گنجینه آن که سرشار از نوشته های گوته و شیلر بود شناخته می شد. شرح دقیق و مو به موی گوته درباره شیوه بازیگری و صحنه پردازی، حکایت از مقاومت و ایستادگی وی در برابر موج رمانتیسیسمی بود که آغاز شده و تئاتر آلمان را در بر می گرفت. (تصویر 2 و 3) اگرچه تئاتر گوته در وایمار، از احترام و جایگاه ویژه ای برخوردار بود، با این حال شکاف پیش رونده ای میان دو رویکرد تئاتر آلمان، یعنی تئاتر علاقمند به کلاسیسیسم (به نمایندگی گوته) و رمانتیسیسم (خصوصا در تئاتر هانوفر) در حال شکل گیری بود. این نزاع و درگیری میان دو سبک هنری تا پایان دهه 1850 ادامه یافت.
تصویر 1 – گراوری از کریستین مولر (Christian Muller) مربوط به صحنه ای از نمایش والنشتاین (Wallensteins)، وایمار، 1799. از لوودویگ بلرمن (Ludwig Bellerman)، شیلر، (لایپزیگ، 1901)، 203، از مجموعه کتابخانه ویدنر (Widener)، کتابخانه کالج هاروارد.
تصویر 2 – طراحی صحنه گوته برای اپرای فلوت سحرآمیز موتسارت، 1794. از مجموعه موزه ملی گوته، وایمار.
تصویر 3 – نقاشی برای صحنه اردوگاه والنشتاین، شیلر، از لوودویگ بلرمن (Ludwig Bellerman)، شیلر، (لایپزیگ، 1901)، 197، از مجموعه کتابخانه ویدنر (Widener)، کتابخانه کالج هاروارد.
گوته و شیلر، جنبش رمانتیک را غیر منطقی و خود رای می دانستند که چهارچوب ها و قواعد کلاسیسیسم را رها کرده است. گوته، رمانتیسیسم را “بیماری” خطاب می کرد و شیلر نیز در سال 1803، تمایل به رئالیسم را با نمایش گروهی مشابه به دسته کر نمایش های یونانی، در نمایشنامه عروس مسینا (Die Braut von Messina/ The Bride of Messina) انکار کرد. (تصویر 4)
تصویر 4 – طراحی صحنه برای صحنه نخست و پایانی نمایش عروس مسینا، 1803. از لوودویگ بلرمن (Ludwig Bellerman)، شیلر، (لایپزیگ، 1901)، 225، از مجموعه کتابخانه ویدنر (Widener)، کتابخانه کالج هاروارد.
تا سال 1815 گوته موفق به یافتن طراح صحنه مورد نیاز، فردریش بایتر (Friedrich Beuther) (1834 – 1777) خود نشد. گوته درباره وی نوشت: “درست در زمان خود، موفق به یافتن هنرمندی بی نقص در دکوراتوری به نام بایتر شدیم… کسی که با استفاده از مفاهیم پرسپکتیو، قادر بود سالن های کوچک ما را وسیع تر سازد. با معماری شخصیت پردازانه خود، فضاهایی چند منظوره به وجود آورد و با سلیقه و تزیینات، آنها را به شدت دلپذیر کند. هر سبکی در مهارت پرسپکتیو وی جای می گرفت” (423 – 422). بایتر در نخستین سال حضور در وایمار، موفق به خلق 39 صحنه پردازی شد (کارلسون، 276).
یکی از بزرگترین رقبای وایمار، برلین بود. تئاتر این شهر از سال 1796 تا 1806 تحت هدایت یکی از شاخص ترین بازیگران و نمایشنامه نویسان آلمان، آگوست ویلهلم ایفلند (August Wilhelm Iffland) (1814 – 1759) بود. ایفلند از یک سو با تشویق جنبش موجود و راه اندازی گفت و گو در این باره و از سوی دیگر با استفاده از صحنه پردازی ماهرانه و صحنه های باشکوه، از شیوه وایمار فاصله گرفت. یکی از آثار او به نام دوشیزه اورلئان (Die Jungfrau von Orleans/ The Maid of Orleans) نوشته شیلر، که در سال 1801 به روی صحنه رفت، از چنان طرح های پیچیده ای برخوردار بود که تا آن زمان در آلمان دیده نشده بود. (تصویر 5) طراحی صحنه این نمایش را بارتولومئو ورونا (Bartolomeo Verona) (1813 – 1744)، خواهر زاده برناردینو گالیاری بر عهده داشت.
تصویر 5 – طراحی صحنه نمایش دوشیزه اورلئان، به کارگردانی ایفلند، پرده 4، دسته روی تاجگذاری، 1801، طراح صحنه: بارتولومئو ورونا. اتو ودیگن (Otto Weddigen)، برلین، از مجموعه کتابخانه ویدنر، کتابخانه کالج هاروارد.
نوشته ای متعلق به این دوران اشاره می کند: پرده چهارم به تنهایی، از 800 اجراگر، همراه با موسیقی و جلوه های دیگر برخوردار بود و چنان درخشان و تاثیرگذار بود که تماشاگران را به وجد می آورد. طراحی صحنه، گذرگاه مسقف طولانی بود که اعضاء دسته روی از زیر آن عبور می کردند. در طراحی و اجرای کلیسای جامع انتهای صحنه نیز از تزیینات شیوه گوتیک استفاده شده بود”. نامه ای از شیلر، که به اجرای نمایش او، ماری استوارت (Maria Stuart) که توسط ایفلند کارگردانی شده بود، اشاره می کرد، روشن کننده تفاوت های شیوه تئاتر وایمار و برلین بوده است: “هنوز تاثیر بازیگری طبیعی بر اجرا غالب است [مادام اونزلمن (Madame Unzelmann)]؛ به طوری که بیان دیالوگ ها و عبارت ها در دهان او شکلی واقعی به خود می گیرند. این مکتب ایفلند است که لحنی عمومی در آثار برلین پیدا کرده است… مجموعا طبیعت گرایی غیر قابل تحمل است…”.
جوهره شیوه برلین در تمام اروپا انتشار یافت و مدتی بعد به رمانتیسیسم مشهور شد. به عنوان مثال، نهضت طوفان و طغیان (Sturm und Drang/ Storm and Stress) (1787 – 1767)، مفاهیم پذیرفته شده پیشین درباره درام در عرصه نمایشنامه نویسی را در دو حوزه درونمایه و شکل دراماتیک تغییر داد. آنها عموم آلمانی ها را با نوشتن نمایشنامه هایی با مضامین قاتلان کودکان، استاد که برای مجازات خود به دلیل اغوای یک دانشجو، مبادرت به اخته کردن خود می کند، اشتیاق کمک های ایالتی به روسپی ها در راستای حمایت از آنها در برابر نیازهای جنسی سربازان و لزوم تغییر قوانین اجتماعی که در برابر تحقق ایده آل های جوانان ایستادگی می کنند، متهم می کردند. به رغم ایستادگی این جنبش، تعصب کلاسیک وایمار همچنان تاثیرگذار بود. مردم از اقصی نقاط آلمان به وایمار می رفتند تا به ستایش گوته بپردازند.
منبع: تاریخ طراحی صحنه، جلد اول، اسکار براکت، پیام فروتن