هنر جنون: روان نژندی در تراژدی های یونانی

شکنندگی ذهن انسان همواره موضوعی بوده که هنرمندان با شیفتگی تمام به سمت آن گام برداشته اند جوامع باستانی تلاش می کردند تا درد و رنج عاطفی را با نگریستن به خدایان و پیشگویان یا از طریق طلسم ها و آئین ها درک کرده و آن ها را درمان کنند. یونانیان این جنون را پذیرفته بودند و آن را به موضوعی برای مطالعه تبدیل کرده بودند. اگرچه آن ها این موضوع را وابسته به مولفه های ماوراء طبیعی می دانستند، اما همزمان درباره آن نظریه پردازی نیز می کردند و سلامت روان را به شیوه ای تاثیرگذار و انقلابی مورد توجه قرار می دادند.

بدین ترتیب، شاعران و تراژدی نویسان بزرگی نظیر هومر، سوفوکل و اوریپید موفق شدند آثار هنری جاودانه ای خلق کنند که حتی آشفته ترین تجارب را قابل بازگویی می کرد و به آن ها ارزش سرگرمی می بخشید. اکنون بیش از هر زمان دیگری، محققان مدرن به ابزارها و فرصت‌ هایی مجهز شده‌ اند تا روان‌ های پیچیده این شخصیت‌ های منحصر به ‌فرد و آسیب ‌های روحی آن ‌ها را کشف کرده و نگاهی روشن ‌تر به بیماری ‌های روانی موجود در ذهنیت یونانی بیندازند.

مصائب جنگ: آژاکس و هراکلس

خواسته آژاکس کسب شکوه و عظمت بود؛ یا این طور به نظر می رسد. او در سال های جوانی، با آشیل بدنام آشنا شد. آن ها با یکدیگر مبارزات تمرینی می کردند؛ شیوه های نبرد را مشق می کردند و در نهایت نوعی پیوند برادرانه را تشکیل دادند. هنگامی که قرار بود جنگ در امتداد سواحل تروی رخ دهد، آژاکس و آشیل باید به ارتش بزرگ آگاممنون – علیه اهالی تروی – بپیوندند. او پیروزمندانه جنگید و قدرت و استقامتش همتای آشیل جلوه کرد. همگان انتظار داشتند دو قهرمان باشکوه سپاه، آن ها را به پیروزی برساند، اگرچه تقدیر نقشه های دیگری در سر داشت.

آشیل زمانی کشته شد که پاریس، پسر پادشاه تروی و عامل بروز جنگ، به تنها نقطه آسیب پذیر او یعنی مچ پایش شلیک کرد. آژاکس که خشم و ناامیدی بر او غلبه یافته بود، همراه آگاممنون برای برداشتن پیکر او به راه افتاد. با ورود به میدان نبرد، آژاکس کاملا دیوانه شد و هرکس را که بر سر راهش قرار می‌گرفت مثله می کرد. پس از بازگشت پیکر آشیل به اردوگاه، باید تصمیمی گرفته می شد. این در حالی بود که در ابتدا به آژاکس قول زره افسانه ای آشیل را داده بودند. با این حال، آگاممنون با چرب زبانی آن را از وی ربود. حالا او نه تنها عزیزترین دوست خود را از دست داده بود، بلکه از سوی کسانی که به آن ها اعتماد داشت نیز مورد خیانت قرار گرفته بود.

– آمفورای سیاه‌ گونی که خودکشی آژاکس تلامونی را به تصویر می ‌کشد.

سوفوکل به توصیف غم و اندوه آژاکس می پردازد. ذهن او سرشار از تصاویر کشتن وحشیانه فرماندهانش، آگاممنون و منلائوس است. آتنا او را اسیر طلسم توهم می کند و آژاکس را به سمت دام های سپاه می کشاند تا آن ها را به اشتباه سلاخی کند. هنگامی که خرد آژاکس به جای خود باز می گردد غرق شرم و گناه می شود. او سرانجام تسلیم شده و به ساحل گریخته و در بیشه ای پنهان می شود. در آن جا بود که تسلیم احساساتش می شود؛ به مرگ می اندیشد و ناگزیر خود را با شمشیرش می کشد و برای همیشه به دردش پایان می دهد.

منبع:

Ancient Origin

https://www.ancient-origins.net/myths-legends-europe/mental-illness-greek-tragedy-0020958

به روزرسانی: 19 ژوئن 2024

Loading

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *