جنبشی که آن را به نام دادائیسم می شناسیم در سال 1916 در زوریخ سوئیس بنیان گذاشته شد.
شهری که در طول جنگ جهانی اول، پذیرای بسیاری از هنرمندان ضد جنگ بود که از آن گریخته بودند.
کاباره ولتر (Cabaret Voltaire) با مدیریت هوگو بال (Hugo Ball) (1927 – 1886) به دفتر غیر رسمی دادائیست ها به شمار می رفت.
هنرمندی رومانیایی به نام مارسل یانکو (Marcel Janco) (1984 – 1885) که نخستین طراح جنبش محسوب می شد، طراحی صحنه ها و ماسک های تمام قد متعددی را نیز خلق می کرد.
تریستان تزارا (Tristan Tzara) (1963 – 1896) که در فاصله میان سال های 1916 تا 1920، هفت بیانیه دادائیستی را به رشته تحریر درآورد و نشریه ای در همین رابطه منتشر کرد، به مشهورترین هوادار جنبش دادائیسم تبدیل شد.
سایر اعضاء جنبش دادائیسم عبارتند از: امی هنینگز (Emmy Hennings) (1948 – 1885)، هانس آرپ (Hans Arp) (1966 – 1887) و ریچارد هولسنبک (Richard Huelsenbeck) (1974 – 1892).
دادائیسم بر بستر تحقیر جهانی که یک جنگ فراگیر را پدید آورده بود شکل گرفته بود.
پیروان این جنبش، جنون محاسبه شده، اتفاق و رهایی از تمام محدودیت ها و شرایط را جایگزین منطق و دلیل کردند.
آنها نقاشی ها و اشعار “ضد هنری” را در قالب آثاری منطق گریز، کولاژهایی از زباله و موسیقی سروصدا به وجود آوردند.
دادائیست ها به شدت وامدار فوتوریست ها بودند و با مخاطبان خود به صورت مستقیم وارد تعامل می شدند.
بال، شیفتگی خاصی نسبت به اشعار “آوایی” که از آواز غیر کلامی برخوردار بودند داشت.
در حالی که تریستان تزارا به “شعرهای اتفاقی” (Chance Poems) که به وسیله بریده جملات روزنامه ها، ریختن آنها در یک کلاه، چیدمان اتفاقی جملات و دکلمه کردن آنها به دست می آمد علاقمند بود.
اما هولسنبک به رقص و آواز افریقایی توجه نشان می داد.
نخستین اجرای عمومی کاباره ولتر که در سال 1917 به وقوع پیوست، به وسیله هنرمندان عمده آوانگارد اروپا همچون تزارا، مارینتی، کاندینسکی و کوکوشکا پدید آمد.
اگرچه در این اجرا بر طراحی صحنه تاکید نشده بود؛ با این حال، طراحی لباس و ماسک آن از نقشی عمده برخوردار بود.
با پایان یافتن جنگ جهانی اول، دادائیست ها به ناامیدی رسیدند.
برخی از آنها به برلین بازگشتند. مکس ارنست (Max Ernst) (1976 – 1891) و هانس آرپ در کلن و هامبورگ سکونت کردند و کورت شوایترز (Kurt Schwitters) (1948 – 1887) جنبش مرتز (Merz) را بنیان نهاد.
در این میان مهمترین گروه دادائیست ها به پاریس مهاجرت کرد این گروه شامل تزارا و برخی از جوانان فرانسوی همچون لویی آراگون (Louis Aragon) (1982 – 1897)، فیلیپ سوپول (Philippe Soupault) (1990 – 1897) و آندره برتون (Andre Breton) (1966 – 1896) بودند.
نزاع داخلی در میان دادائیست ها باعث شد تا نوعی انشقاق میان آنها به وجود آمده و سوررئالیسم جایگزین برخی گرایش های دادائیستی شود.
نهضتی که به وسیله آندره برتون شکل گرفت و باعث شد بیانیه سوررئالیسم – با تاثیر گرفتن از زیگموند فروید (Sigmund Freud) (1939 – 1856) – توسط او نگاشته شود.
برتون همزمان با راه اندازی جنبش سوررئالیسم، نخستین نمایش های سوررئالیستی که از محبوبیت خاصی برخوردار شدند را به روی صحنه برد.
به نظر می رسد واژه سوررئالیسم برای اولین بار در سال 1917 توسط منتقدی به نام گیوم آپولینر (Guillaume Apollinaire) (1918 – 1818) که دستی در تمام جنبش های هنری ابتدای قرن بیستم فرانسه داشت، ابداع شده بود.
او از این واژه به عنوان زیر تیتر نمایشنامه خود به نام “سینه های تیرزیاس: یک درام سوررئالیستی در دو پرده و یک مقدمه” (Les Mamelles de Tiresias: Drame Surrealiste en Deux Actes et un Prologue/ The Breasts of Tiresias: Surrealist Drama in Two Acts and a Prologue) که در سال 1917 کامل شد استفاده کرد.
محتوای نمایشنامه پیامی جدی درباره باززایی جهان پس از جنگ در بر داشت.
در ابتدای نمایشنامه، ترز (Therese) زندگی خود را در محدودیت های متعددی می بیند.
او سینه هایش را همچون یک بالن رها کرده و به تیرزیاس تبدیل می شود.
در ادامه، ترز برای یافتن راز آفرینش کودکان و سرپرستی چهل هزار و پنجاه کودک، همسر خود را ترک می کند.
آپولینر در مقدمه نمایشنامه درباره تئاتر ایده آل خود توضیح می دهد:
یک سازه دوار با دو صحنه که یکی از آنها در مرکز و دیگری در اطراف مخاطبان تعبیه شده اند.
او اظهار می دارد که به این صحنه ها – همچون زندگی – صداها، ژست ها، رنگ ها، فریادها، جنجال ها، موسیقی، رقص، حرکات آکروباتیک، شعر، نقاشی، هم آوایی، کنش و دکورهایی ترکیبی ملحق می شوند.
صحنه پردازی و لباس نمایش سینه های تیرزیاس به وسیله سرژ فرا (Serge Ferat) (1958 – 1881) انجام گرفت.
عکسی از طراحی صحنه و لباس نمایش سینه های تیرزیاس، طراح صحنه: سرژ فرا، 1917. هنر تماشایی، عکاس نامشخص، از مجموعه کتابخانه ملی فرانسه، پاریس.
آپولینر از واژه سوررئالیست در نگارش بروشور باله رژه (Parade) که در سال 1917 به وسیله باله روس اجرا شد نیز استفاده کرد. متن این اثر را ژان کوکتو (Jean Cocteau) (1963 – 1889) نوشت و موسیقی آن توسط اریک ساتی (Erik Satie) (1925 – 1866) ساخته شد.
پیکاسو طراحی صحنه و لباس و لئونید ماسین (Leonid Massine) (1979 – 1896) طراحی رقص باله رژه را بر عهده داشتند. دیاگیلف در این باله برای نخستین بار از نقاشان فرانسوی در مقام طراح صحنه استفاده کرد.
بدین ترتیب طراوت و تازگی دوباره ای به باله روس راه یافت و صحنه پردازی پس از جنگ را تحت تاثیر قرار داد.
عکسی از ماکت طراحی صحنه باله رژه، پابلو پیکاسو، 1917 (از بین رفته است). موزه پیکاسو، پاریس.
عکسی از شخصیت “مدیر دولتی” در اولین اجرای باله رژه، تماشاخانه دوشاتله (Theatre du Chatelet)، طراح لباس: پابلو پیکاسو، 18 می، 1917. موزه پیکاسو، پاریس.
عکسی از شخصیت “مدیر فرانسوی” در اولین اجرای باله رژه، تماشاخانه دوشاتله (Theatre du Chatelet)، طراح لباس: پابلو پیکاسو، 18 می، 1917. موزه پیکاسو، پاریس.
رژه را باید نخستین اثر تئاتری کوکتو که به عنوان مشهورترین نمایشنامه نویس سوررئالیست شناخته می شود، دانست (اگرچه برتون با این نظر مخالف بود).
نمایش رژه بر اساس آثار متعلق به قرن هجده که از دسته های کوچک خیابانی برای کشاندن تماشاگر به درون تماشاخانه های خود بهره می بردند، شکل گرفت.
در باله رژه، سه مدیر تئاتر در خارج از سه تماشاخانه تلاش می کنند تا مردم را به داخل سالن های خود بکشانند.
پیکاسو در طراحی لباس مدیر اول از ساختاری کوبیستی استفاده کرد.
او برای طراحی لباس مدیر دوم به سمت ایده آسمانخراش های امریکایی حرکت کرد و برای لباس مدیر سوم ترکیبی از یک جادوگر چینی و یک اسب را به کار گرفت.
در باله رژه تلاش شد تا بر کلاژی از یک سیرک و کنش های یک تالار موسیقی، بیش از یک باله سنتی اهمیت داده شود.
امتیاز ساتی در ساخت موسیقی این باله، استفاده از سازهای فوتوریستی نظیر ماشین تایپ، آژیر، ملخ هواپیما و شاسی دستگاه تلگراف بود.
برخی تاریخ نگاران اعتبار خاصی برای طراحی صحنه باله رژه قائل شده و آن را صدای تئاتر تجربی پس از جنگ می دانند.
کوکتو در سال 1921، نمایشنامه ازدواج در برج ایفل (Les Maries de la Tour Eiffel/ The Weddings on the Eiffel Tower) را به وسیله باله سودوا (Ballets Suedois) به روی صحنه برد.
این نمایش که در فاصله میان سال های 1920 تا 1925 به کارگردانی رولف دماره (Rolf de Mare) (1964 – 1888) اجرا شد، بر اساس تلاش های تجربی ایجاد شده در پاریس شکل گرفت.
طراحی صحنه نمایش ازدواج در برج ایفل، پرده ای نقاشی شده از برج ایفل بود که از دریچه چشم یک پرنده بر فراز پاریس به تصویر کشیده شده بود.
طراحی صحنه اثر را ایرن لاگو (Irene Lagut) (1994 – 1893) و طراحی لباس آن را ژان هوگو (Jean Hugo) (1984 – 1894) بر عهده داشتند.
در این نمایش دو بازیگر در حالی که لباسی شبیه به گرامافون پوشیده بودند، داستان اثر را از دو طرف صحنه روایت می کردند. شخصیت های دیگر اعم از یک شترمرغ، یک شیر، یک شکارچی، یک زن زیبا در لباس حمام و یک مجلس عروسی از میان شاتر یک دوربین عظیم وارد صحنه می شدند.
طراحی صحنه ایرن لاگو برای نمایش ازدواج در برج ایفل، نوشته ژان کوکتو، باله سودوا، 1921. مجموعه موزه کارناواله، پاریس.
دماره در سال 1924، باله دیگری تحت عنوان مهلت (Relache) را با موسیقی ساتی و متن و صحنه پردازی فرانسیس پیکابیا (Francis Picabia) (1953 – 1879) به روی صحنه برد.
صحنه پردازی این باله، یک پرده بزرگ در انتهای صحنه بود که از صفحات فلزی پوشیده شده و باعث بازتاب نور شدید به چشم تماشاگران می شد.
رقصندگان زیرشلواری های بلند سفید پوشیده و کلاه بر سر داشتند.
دو رقصنده برهنه نیز در قالب شخصیت های آدم و حوای نقاشی کراناخ (Cranach) بر صحنه ظاهر شدند.
در زمان آنتراکت باله مهلت، فیلمی از رنه کلر (Rene Clair) (1981 – 1898) به نمایش درآمد.
بدین ترتیب نخستین ترکیب نمایش زنده با سینما به وجود آمد.
طراحی صحنه فرانسیس پیکابیا برای باله مهلت، باله سودوا، 1924. آرشیو اسنارک (Snark).
در سال 1924 – هنگامی که سوررئالیسم به عنوان یک جنبش خودآگاه مطرح بود و بسیاری از تولیدات نمایشی تحت عنوان سوررئالیست (گاهی نیز با واژه فوتوریست یا دادائیست) به روی صحنه می رفتند – ضربه خاصی به تماشاگران پاریسی وارد آمد. برتون از ضمیر ناخودآگاه به منظور ایجاد همبستگی میان منابع مختلف استفاده کرد:
«نقطه دقیقی در ذهن وجود دارد که زندگی و مرگ است؛ واقعیت و تخیل است؛ گذشته و آینده است؛ قابل ارتباط و غیر قابل ارتباط است؛ بالا و پایین است و جریان ادراک را به شکلی متناقض متوقف می کند».
«روح از سرعتی شگفت انگیز برای مصادره ضعیف ترین دریافت از بین دو شیء اتفاقی برخوردار است»
برتون علاقه اندکی به تئاتر داشت؛ به همین دلیل جنبش سوررئالیسم بیشتر به واسطه نقاشی ها و آثار تصویری شناخته می شود. برتون حتی آنتوان آرتو (Antonin Artaud) (1948 – 1896) که یکی از مهمترین چهره های تئاتر قرن بیستم به شمار می آید را به علت آثار نمایشی وی در سال 1927 از جنبش سوررئالیسم اخراج کرد.
برجسته ترین نقاش سوررئالیست که برای تئاتر نیز طراحی صحنه کرده است، سالوادور دالی (Salvador Dali) (1989 – 1904) است.
از جمله صحنه پردازی های وی می توان به نمایش هرطور شما می پسندید (As You Like It) شکسپیر، که در سال 1948 در تئاتر الیزئو (Teatro Eliseo) رم اجرا شد؛ نمایش دون ژوان تنوریو (Don Juan Tenorio) اثر خوزه زوریلا مورال (Jose Zorilla Moral) (1893 – 1817)، به نمایش درآمده در سال 1950 در تئاتر ملی ماریا گررو (Teatro Nationale Maria Guerrero) مادرید و نمایش سالومه (Salome) اثر ریچارد اشتراوس (Richard Strauss) (1949 – 1864) که در سال 1949 در کاونت گاردن (Covent Garden) به روی صحنه رفت اشاره کرد.
جیورجیو دکریکو (Giorgio de Chrico) (1949 – 1864) نیز از مولفه های سوررئالیسم در طراحی صحنه نمایش توپ (Le Bal) به کارگردانی ویتوریو ریتی (Vittorio Rieti) (1994 – 1898) که در سال 1929 برای باله روس به روی صحنه رفت، استفاده کرد.
آلبرتو ساوینیو (Alberto Savinio) (1952 – 1891) نیز با رویکردی سوررئالیستی به طراحی صحنه نمایش اودیپوس شاه استراوینسکی که در سال 1948 در اسکالا اجرا شد پرداخت.
با این حال، از سال 1950 به بعد، از طرح های سوررئالیستی به عنوان یک ترفند استفاده شد و حضور این شیوه بر صحنه تئاتر به حداقل رسید.
طراحی صحنه سالوادور دالی برای نمایش دون ژوان تنوریو، تئاتر ملی ماریا گررو، مادرید، 1950. با قدردانی از کتابخانه ملی اتریش، آرشیو تصاویر، وین، بنیاد سالوادور دالی.
عکسی از اجرای نمایش شاه اودیپ (Oedipus Rex)، طراح صحنه: پابلو پیکاسو، تئاتر شانزه لیزه (Theatre des Champs-Elysees)، پاریس، 1947.
برای مطالعه بیشتر به کتاب تاریخ طراحی صحنه مراجعه کنید