باوهاوس از سال 1923 تا 1929 کارگاه صحنه را نیز به سرپرستی اسکار شلمر (Oskar Schlemmer) (1943 – 1888) به دروس خود اضافه کرد. هنرمندی که در دوران خود از متعصبانه ترین دیدگاه های تئاتری برخوردار بود.
علاقه شلمر در درجه نخست، تصویر بود؛ به طوری که به شدت در برابر رویکردهای شفاهی و کلامی در تئاتر می ایستاد. توجه او به صحنه پردازی آبستره را می توان به صراحت در این یادداشت مشاهده کرد: “انسان و ارگانیسم انسانی، در فضای کوبیستی انتزاعی صحنه قرار می گیرد… در حالی که هر یک قوانین و سازوکارهای متفاوتی دارند. حال قوانین کدامیک بر دیگری برتری می یابد؟”.
در پاسخ به این پرسش، صحنه واقعگرا اظهار می داشت، فضای طبیعت تغییر یافته، عمیقا با طبیعت انسانی در تضاد است.
پاسخی که شلمر به این گونه نقدها می داد عبارت بود از: “انسان طبیعی، در تضاد با فضای انتزاعی، باید مجددا قالب گیری شود”. بدین ترتیب شلمر ترجیح داد در صحنه تئاتر، انتزاع را برگزیند. نتیجه رویکرد وی را می توان در صحنه پردازی نمایش های قاتل، امید یک زن، نوشته کوکوشکا که در سال 1921 در تئاتر دولتی اشتوتگارت به روی صحنه رفت و نغمه هزاردستان (Le Chant du Rossignol/ Song of the Nightingale) اثر استراوینسکی که در سال 1929 در بریسلاو اجرا شد مشاهده کرد.
کلاژ شلمر برای صحنه نمایش نغمه هزاردستان، بریسلاو، 1929. آرشیو اسکار شلمر.
شلمر در کارگاه طراحی صحنه خود – به شکلی نظام یافته – فضای خالی، پیکر انسانی، جنبش، نور، رنگ و تمام عناصر دیگر را در قالب هایی متنوع با یکدیگر ترکیب می کرد. زمانی که او در سال 1929 برلین را ترک کرد، کارگاه وی نیز به پایان رسید. در نهایت با به قدرت رسیدن هیتلر، کلیه کلاس های شلمر ممنوع اعلام شد.
برای مطالعه بیشتر در این باره به کتاب تاریخ طراحی صحنه مراجعه کنید